بدون عنوان
این روزها اوایل ٧ ماهگی ریحانه جان است کاملا غل می خوره یک چرخ می زنه یکی دو متر دنده عقب می ره بر می گرده گاهی هم سرش را روی دستش می ذاره می خوابه ...
نویسنده :
مامانی
12:29
اولین روز رفتن به مهد کودک
امروز صبح ریحانه را گذاشتم مهد بعد از ٦ ماه با هم و در کنار هم بودن انگار قلب را از خودم جدا کردم رفتم اداره ساعت ١٠:٣٠ دوباره برای دیدنش به برگشتم خیلی حال عجیبی داشت خدایا بغضم را به زور کنترل کردم
نویسنده :
مامانی
14:01
بدون عنوان
امروز یک هفته مانده ٦ ماه ریحانه تمام بشه صبح دیدم دو دندان سفید ریز از پایین مشخصه نتیجه جند مدت ریزش اب مداوم از دهان ...
نویسنده :
مامانی
12:27
بدون عنوان
بدون عنوان
امان از دست کارهای رضا همش به کارهای ریحانه کوپولو می خنده مخصوصا به پیف کردنش امروز هم که دختر عمه اش بود دیگه بیا وببین ...
نویسنده :
مامانی
10:04
مرخصی
امروز دو ماه و١٣ روز از تولد ریحانه می گذرد صبح او را پیش باباش گذاشتم رفتم اولین حقوق دوران مرخصی را گرفتم البته رضا را هم به مدرسه رساندم. ...
نویسنده :
مامانی
8:01